سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شأن انسان در ایمان و هجرت و جهاد است و هجرت مقدمه‌ی جهاد فی سبیل الله است. هجرت،  هجرت از سنگینی‌هاست و جاذبه‌هایی که تو را به خاک می‌چسباند. چکمه‌هایت را بپوش،  ره‌توشه‌ات را بردار و هجرت کن. حضرت امام حسین (ع) در صحرای کربلا انتظار تو را   می‌کشد. چکمه‌هایت را بپوش و ره‌توشه‌ات را بردار و هجرت کن که پیامبران نیز همه  آمده‌اند تا تو را از سنگینی‌ها رها کنند و زنجیر جاذبه‌ی خاک از دست و پای  اراده‌ات بگشایند.

شأن انسان در این است که هجرت کند و از زمان و مکان و مقتضیات آنها فراتر رود و غل و زنجیر جاذبه‌ی دنیا را از دست و پای روح خویش بگشاید و در آسمان لایتناهای ولایت پرواز کند. و کسی این مقام را در خواهد یافت که از خود و آنچه دوست دارد بگذرد و سر تسلیم به آستان قربان بسپارد و مقرب شود و خداوند در جوابش «ان هذا لهو الب‌لأ المبین و فدیناه بذبح عظیم» نازل کند... سلام علی ابراهیم.

آنها، یزیدیان، می‌پنداشتند که ندای «هل من ناصر» سیدالشهدا در صحرای کربلا مدفون خواهد شد و دیگر هیچ اثری از حق در جهان باقی نخواهد ماند، غافل که خداوند خمیره‌ی وجود مؤ‌من را با خاک کربلا و خون شهدایش سرشته است و تا شب و روز باقی است، این پیوند تاریخی که مؤ‌منین را به عاشورا پیوند می‌دهد در عمق فطرت‌ها بیدار خواهد ماند و هر آن کس را که شنوای ندای باطن خویش است، به صحرای کربلا خواهد کشاند. و انسان، اگر انسان باشد و به وجدان خویش رجوع کند، ندای «هل من ناصر» سیدالشهدا را از باطن خویش خواهد شنید که میثاق فطرتش را به او گوشزد می‌کند. این پیمان که پیمانی ازلی است، هر آن در عمق باطن مؤ‌من تجدید می‌گردد و اگر انسان سر از تبعیت شرایط بپیچد و به خود و وابستگی‌هایش پشت کند، به این عهد نخستین رجوع خواهد کرد و آن‌گاه گذشته و آینده به هم پیوند می‌خورند و انسان بر آغاز و انجام تاریخ شهادت خواهد داد.

آنها این پیوند تاریخی را در اعماق وجود خویش احساس کرده‌اند و در پناه قرآن به یاری حسین‌(ع) می‌شتابند و همین است امانتی که آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها از پذیرش آن ابا داشته‌اند و انسان پذیرفته است، اگرنه، هیچ از خود پرسیده‌ای که چرا بعد از هزار و چند صد سال، این مؤ‌منین خود را «راهیان کربلا» نامیده‌اند؟ مگر کربلا از تبعیت زمان‌ و مکان خارج است که همه جا کربلا باشد و هر روز عاشورا؟ آری، کربلا از زمان و مکان بیرون است و اگر تو می‌خواهی که به کربلا برسی، باید از خود و بستگی‌هایش، از سنگینی‌ها و ماندن‌ها گذر کنی و از زمان و مکان و مقتضیات آنها فراتر روی و غل و زنجیر جاذبه‌های دنیایی را از پای اراده‌ات بگشایی و هجرت کنی. حُب حسین در دلی که خودپرست است بیدار نمی‌شود.

آنها این پیوند تاریخی را در اعماق وجود خویش احساس کرده‌اند و این است آنچه که آنان را به گریه می‌اندازد. و این گریه نشان ضعف نیست، عین قدرت است. این گریه‌ای است که تو را به همان عهد نخستین رجوع می‌دهد و اینچنین، تو را از جاذبه‌های دنیایی فراتر می‌برد و آنچنان شجاعتی می‌بخشد که در پناه حق از هیچ چیز نمی‌ترسی. این گریه‌ای است که پشت دشمن را می‌شکند.

انسان اهل ولایت است و در باطن خویش با حق پیوند دارد. اما آنچه که او را از حق باز می‌دارد جاذبه‌ی خاک است که به سوی پایین می‌کشد و اینچنین، فطرت او محجوب می‌ماند و کدورت گناه صفای باطن او را که آیینه‌ی نور حق است می‌پوشاند و نورالانوار رب در آن تجلی نمی‌یابد. اما گریه؛ گریه آبی است که این کدورت‌ها و کثافات را می‌شوید و تو را به فطرت الهی خویش رجوع می‌دهد و دیگرباره اهل ولایت می‌شوی. بگذار ما را اهل گریه بخوانند. اگر آنها بدانند که در این گریه‌ها چه قدرتی نهفته است، خواب بر آنان حرام خواهد شد، و به‌راستی اگر خداوند گریه را به انسان نبخشیده بود، هیچ‌چیز نمی‌توانست کدورتی را که با گناه بر آیینه‌ی فطرتش می‌نشیند پاک کند.

آنها آن پیوند تاریخی را دریافته‌اند و همین است که آنان را به گریه می‌اندازد و شب‌های حمله را به شب عاشورا می‌پیوندد

 سید شهیدان اهل قلم



نویسنده : مجاهد » ساعت 11:42 عصر روز سه شنبه 89 آذر 23